وضع اقوام و ملل عرب، اعم از اقوام متمدن (مانند یمن) و طوایف غیر متمدن (شبه جزیره عربستان) در آداب و رسوم کم و بیش همچون ملل و طوایف دیگر جوامع انسانى آن روز بود .
بىمناسبت نیست نگاهى به مساله «دخترکشى» که اعراب جاهلیتبه آن مشهور بودند بیندازیم:
موضوع فرزند کشى که در قرآن مکرر ذکر و مورد توبیخ واقع شده است، گرچه مخاطب مستقیم آن، عربها مىباشند ولى به مقتضاى «نزل القرآن على طریقة: و ایاک اعنى و اسمعى یاجاره» (14) دستورى است عام و خطابى استشامل کل جهان و جهانیان و نمىتوان با تمسک به ظاهر آن استدلال کرد که این شیوه و رفتار در عرب بیشتر از دیگران و یا حتى شایع بود . گرچه از «میدانى» نقل است که فرزند کشى در میان عربها فراوان صورت مىگرفت و همه طوایف را شامل مىشد اما به گفته «لین پول» فقط در بعضى از طوایف و قبایل عرب (صحرانشینان) آن هم به ندرت اتفاق مىافتاد . (15)
گفتار «لین پول» از اتقان بشترى برخوردار استبه دلایل زیر: 1 - عواطف خویشاوندى به اقتضاى زندگى عشایرى در عرب، درخشنده و بسیار شدید بود . از این رو، عادت عرب چنین بود که براى صلح و آتش بس و پایان دادن به جنگ و خونریزى بین دو طایفه متخاصم، از هر طرف دخترى به طرف دیگر مىدادند و به این وسیله پیوند خویشى و قرابتبه وجود مىآوردند و صفا و صمیمیتبین آن دو قبیله را براى همیشه تضمین مىکردند و هرگز شنیده نشد در یکى از حالات خشم و غضب تعصب و حمیت و مانند آن کسى پدر، مادر، برادر و یا خواهر خود را کشته باشد .
۲- اگر دخترکشى عادتى شایع بود، طبعا در اشعار و سرودهها و ترانهها به عنوان امتیاز قبیلگى ذکر مىشد و کم و زیادش در یکى از طوایف، بهانه مدح و ذم ایجاد مىکرد . همچنان که اوصافى از قبیل شجاعت، سخاوت، حمایت از پناهندگان، وفاى به عهد و اضداد آنها فراوان در اشعار عرب جاهلى با (اغراق و مبالغه)، دستمایه مدح و ذم شده است و حتى نام نمونهها و قهرمانانى نیز مانند عنترةبن شداد (در شجاعت و دفاع از قوم و قبیله خود) و حاتم طایى (در سخاوت) و مجیر الجراد (در پناهدهى به پناهندگان) و سموال (در وفاى به وعده) بر سر زبانها زنده و جاوید مانده است .
و اما اهتمام قرآن به این موضوع; گویا سرش یک نکته تربیتى مهم و سازنده باشد که هر کار زیبا و نیکو (هر چند در شمارى اندک) ، غلیظتر و بزرگتر از آنچه هست معرفى شود تا همگان تشویق به انجام آن شوند . همچنین هر امر زشت و نکوهیده (هر چند در شمارى اندک)، بزرگ و مهم جلوه داده شود تا کسى رغبت در انجام آن نکند .
شایان ذکر است این مساله در عصر حاضر هم کم و بیش وجود دارد و طبق نقل رسانهها در کشور هند سالى پنج میلیون دختر قبل از تولد به وسایل و ابزار ممنوعه پزشکى شناسایى و سقط مىشوند .
پس از ذکر شیوه نگرش اقوام مختلف به زن، جا دارد نظر چند تن از فیلسوفان را هم در این زمینه یاد آور شویم:
افلاطون (متوفاى 347 ق . م). و بردون فیلسوف اشتراکى، زن را قابل استفاده همزمان براى عموم مردان مىدانستند و معتقد به ازدواج مشترک و عمومى بودند; یعنى یک زن همزمان مىتواند، شوهران متعدد داشته باشد و تشکیل خانواده خصوصى را ضرورى نمىدانستند .
ارسطو (متوفاى 322 ق . م). هرچند زنان را داراى حق حیات مىدانست اما معتقد به لزوم تحت فرمان درآوردن آنها بود و چنین مىپنداشت که زنان، شایستگى آزادى و حقوق سیاسى را ندارند . (16)
بردون در کتاب خود به نام «ابتکار نظام» چنین مىنویسد:
«همانا وجدان زن کمتر از وجدان ما مىباشد به همان اندازه که عقل او کمتر از عقل ماست .» (17)
«مجموع توان جسمى و فکرى زن، دو سوم توان فکرى و جسمى مرد است .» (18)
«تفاوت جسمى و روانى زن و مرد به قدرى است که برخى از علماى تشریح معتقدند: زن و مرد کنونى از یک نسل و تبار نیستند . و همزاد زنان کنونى، مردانى بودند مانند آنان ضعیف و ناتوان و آن مردان در اثر ضعف و ناتوانى، مغلوب مردان قوىتر از خود گشته و منقرض شدند و زنان ضعیف آنان در اختیار مردان قوى کنونى قرار گرفتند .» (19)
ژان ژاک روسو (متولد ژنو و متوفاى 1778 م). فیلسوف فرانسوى مسیحى مذهب در کتاب مشهور خود «قرارداد اجتماعى» نظریه انقلابى معروف خود را که زمینهساز و تاثیرگذار در انقلاب کبیر فرانسه بود منتشر ساخت . وى مىگوید:
«زن نه براى آموزش علم و حکمت آفریده شد و نه براى تفکر و اندیشه و نه فن آورى و نه سیاست مدارى . فقط براى این آفریده شد که مادرى باشد با شیر خود فرزندش را تغذیه کند و در دوران ناتوانى آنها با عنایت ویژه خود سرپرستى نماید . و پس از آن، آنان را تحویل پدر یا مربى دیگرى دهد و او باز گردد به انجام وظیفه مادرى خود که باردار شود و بزاید و شیر دهد و بزرگ کند و تحویل دهد و آماده شود که مجددا باردار شود و شیر دهد و پرستارى نماید و تا آخر، خود و فرزندانش تحت تکفل مرد باشد .» (20)
فرید وجدى نیز نظر خود را اینگونه بیان مىکند:
«زن براى اکتشافات دقیق علمى و فنى آفریده نشده و هرگاه زنى وقت و عمر خود را صرف کشف ستارهاى کند یا به وجود میکروبى پى ببرد و یا به اطلاعات جدیدى در علم تشریح برسد چنین زنى از مرز وظایف خود خارج شده، ناقص و نسبتبه فطرت و طینتخود معصیت کار است و باید زنان را از پیروى او بر حذر داشت .» (21)
نیچه فیلسوف مسیحى آلمانى (متوفا به سال 1900م). مىگوید:
«راه و رسم مرد، اراده و راه و رسم زن، فرمانبرى است .»
«زن را به حقیقت چه کار؟ مهمترین موضوع براى او، ظاهر و زیبایى است .»
«وقتى به سراغ زن مىروید، شلاق را فراموش نکنید .» (22)
علامه طباطبایى مىگوید:
«برخورد امم غیر متمدن با زن مانند برخورد با حیوانات بود . آن را مىخرید از پدر یا شوهر یا فرزند و مىفروخت و اجاره مىداد و مىبخشید و قرض مىداد براى فرزند آورى یا خدمتیا فقط همبسترى . و در قحطیها و جشنها او را مىکشت و مىخورد . و حتى حق داشت او را بکشد و دفن کند . و یا او را مانند حیوانات صحرایى غیر مفید بى غذا رها کند تا بمیرد . و زن موظف بود خواسته یا نخواسته از مرد - پدر یا شوهر - اطاعتبى چون و چرا کند و در هیچ یک از کارهاى خود استقلال راى و عمل نداشت . و شگفت آور این که در برخى از قبایل چنین رسم و سنتبود که زن پس از زایمان فورا بر مىخاستبراى انجام کارهاى خانه، و شوهرش به جاى او در بستر او مىخوابید و استراحت مىکرد .» (23)
از دایرة المعارف فرانسوى نقل است که زن ترکیب جسمانیش همانند ترکیب جسمانى کودک است و به همین دلیل مىبینیم بسیار حساس و خیلى زود تحت تاثیر شرایط و اوضاع خارجى قرار مىگیرد، نظیر غم و شادى و ترس، و به همین جهت است که احساسات زن زودگذر است; یعنى همچنان که زود غمگین و شاد و ترسان مىشود همچنین این حالات به زودى از او دور مىشود . (24)
زن در دیدگاه و عقیده یهود و مسیحیت تحریف شده نیز وضعیتى شبیه ملل دیگر داشت . مثلا نزد برخى یهودیان، پدر، دختر نابالغ خود را مىتوانستبفروشد .
کشیشان مسیحى زن را عامل و مظهر شیطان و موجب فساد و فحشا مىدانستند و تا مدتها پیرامون این مساله در مدارس خود تحقیق مىکردند که آیا زن مىتواند مانند مرد، خدا را عبادت کند؟ آیا مىتواند داخل بهشتشود؟ آیا زن انسان است و روح دارد؟ آیا مىتواند جاوید بماند یا مادهاى فانى است و روح مجرد ندارد؟
در مسیحیتبه علت رواج فرهنگ تنفر از زن و بىارزش بودن او، عزوبت مرد تشویق مىشد و ازدواج در نظر آنها دامى از طرف شیطان براى سقوط در جهنم محسوب مىگردید . (25)
در دیدگاه آنان، زن، جرثومه گناه و پلید بالذات بود . (26)
به نظر کلیسا، محبتبه زن، در شمار یکى از مفاسد بزرگ اخلاقى بود . (27) در حالى که از صاحب خلق عظیم پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله نقل است که فرمود:
«احب من دنیاکم الطیب و النساء .» (28) یعنى: از دنیاى شما دو چیز را دوست دارم: بوى خوش و زنان را .
«خیر اولادکم البنات .» (29) یعنى: بهترین فرزندان شما دختران هستند .
«من اشترى تحفة فلیبدا بالاناث قبل الذکور .» (30) یعنى: کسى که هدیهاى خرید دختران را در هدیه مقدم بدارد .
«اقربکم الى احسنکم خلقا لاهله .» (31) یعنى: نزدیکترین شما به من کسى است که با خانواده خود خوش خلقتر باشد .
«الجنة تحت اقدام الامهات .» (32) یعنى: بهشت زیر پاى مادران است .
شخصى از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله سؤال کرد: به چه کسى نیکى کنم؟ فرمود: مادرت . گفت: دیگر چه کسى؟ فرمود: مادرت . براى بار سوم پرسید: دیگر چه کسى؟ فرمود: مادرت . مجددا گفت: دیگر چه کسى؟ فرمود: پدرت . (33)
همچنین از آن حضرت نقل شده است:
«لفضلت النساء .» (34)
«و لآثرت النساء على الرجال» (35) یعنى: زنان را بر مردان ترجیح مىدهم .
«البنات حسنات والبنون نعم والحسنات یثاب علیها والنعم مسؤول عنها .» (36) یعنى: دختران حسنه هستند و پسران نعمت . براى حسنات پاداش مقرر شده است ولى در مورد نعمتها، سؤال مىشود .
در قرآن کریم نیز مىخوانیم:
«و لهن مثل الذى علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجة و الله عزیز حکیم» (37)
نویسنده :محمد فاضل
پی نوشت:
25) سید محمد خامنهاى، پیشین، 2 .
26) همان، ص 37 .
27) همان، ص 38 به نقل از شهید مطهرى .
28) محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 103، ص 218 .
29) عباس قمى، سفینة البحار، انتشارات کتابخانه سنایى، ج 8، ص 579 .
30) عباس قمى، پیشین، ص 580 .
31) محمد باقر مجلسى، پیشین، ج 71، ص 387 .
32) هندى، کنز العمال، مؤسسة الرساله، بیروت، چاپ سوم، 1409 . ق، ج 16، ص 461، حدیث 45439 .
33) محمد بن یعقوب کلینى، اصول کافى، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ چهارم، 1365، ج 2، ص 160 .
34) هندى، پیشین، حدیث 45359 .
35) همان، حدیث 45360 .
36) محمد محمدى رى شهرى، میزان الحکمه، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، قم، 1362، حدیث 22355 .
37) بقره/228 .
14) محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، انتشارات مؤسسة الوفاء، بیروت، چاپ سوم، 1403ق . ، ج 11، ص 13 .
15) مریم نورالدین فضل الله، پیشین، ص 20 .
16) دکتر ثریا مکنون و مریم صانعپور، پیشین، ص 28 .
17) مریم نورالدین فضل الله، پیشین، ص 32 .
18) محمد فرید وجدى، دائرةالمعارف، انتشارات دارالمعرفه، بیروت، چاپ سوم، ج 8، ص 602 .
19) همان، ص 599 .
20) مریم نور الدین فضل الله، پیشین .
21) محمد فرید وجدى، پیشین، ص 598 .
22) مجله زنان فردا، ش 2 و 3 (آذر و دى 1381) .
23) سید محمد حسین طباطبایى، پیشین، ج 2، ص 274 .
۲۴) مریم نور الدین فضل الله، پیشین، ص ص 23