در غرب تا مدتهاى مدید، این بحث مطرح بود که آیا زن انسان استیا خیر؟ و بالاخره در قرن پنجم یا ششم میلادى در یک مجمع مهم، تصویب شد که زن هم انسان است اما براى خدمتبه مردان آفریده شد .
تا اوایل قرن بیستم در جامعه سنتى غرب (در بعضى از کشورها) کلیه اموال زن پس از ازدواج به همسرش منتقل مىشد و حتى نام خانوادگى خود را از دست مىداد و به نام خانوادگى شوهر نامیده مىشد .
در قرن بیستم در اثر رواج تفکر آزادى و آزادى خواهى، فریاد حمایت از حقوق زنان نیز رواج یافت و در پى سخنرانیها، مقالات و کتابها; نهضتى به وجود آمد به نام جنبش «فمنیسم» . این جنبش معتقد بود روابط زن و مرد در نظام خانواده ظالمانه است و براى رهایى از حاکمیت مرد بر زن; باید شکل فعلى نهاد خانواده ممنوع شود و روابط زن و مرد آزاد و در خارج از چهارچوب نظام خانواده برقرار گردد .
برخى از هواداران این جنبش، کم کم پا را فراتر گذاشته و گفتند: در روابط آزاد و بدون مرز زن و مرد، باز هم مرد حاکم مىشود و زن، محکوم، مرد طالب است و زن مطلوب، بر همین اساس مساله هم جنسگرایى را بین زنان ترویج کردند اما در اثر گذشت زمان و ثابتشدن بىپایگى آن همه شور و شعارهایى که در حمایت از احقاق حقوق زنان سرداده مىشد، وضعیت نهضت فمینیسم در دهه هشتاد کمرنگ شد; زیرا پس از گذشت چند دهه، ناکارآمدى ادعاى آزادىطلبى، بر زنان فریب خورده ثابتشد و احساس کردند که نه شوهر دارند که از وجود آنان حمایت عاطفى مسؤولانه کند و نه فرزندى که امید و پناه آینده آنان باشد . و لذا از پاى بندى به مکتب «فمینیسم» بریدند . (38)
در یک جمعبندى مىتوان سیر صعودى و نزولى دیدگاههاى پیرامون زن را به ترتیب زیر برشمرد:
1 - شىء و کالا .
2 - برده و بنده .
3 - آزاده و محدود .
4 - آزاد از خانواده (نه از فرزند) .
5 - آزاد از مطلق ارتباط با مردان و اکتفا به هم جنس .
همه این مکاتب در ادوار پیشین مطرح شد و دهها سال و شاید قرنها در قسمتهایى از مناطق جغرافیایى حاکم بود . در این میان هر نوع تلاش و تکاپو براى دستیابى به آزادى مصنوعى و غیر فطرى زنان با رواجى موقت و محدود، به جز ناکامى و شکست، نتیجهاى از خود به جاى نگذاشت و هرگز طرفدارانى پایدار به دست نیاورد و عقلا مخصوصا خود زنان نپسندیدند و با شدت هر چه تمامتر از آن فاصله گرفتند .
گاه اینگونه است که انسان به چیزى با دیده حقارت و بىارزشى و ناشایستگى نگاه مىکند و در عین حال با توجه به عوارض خارجى (از قبیل ترس و احتیاج و حیا) مانند شخص ظالم و مهمان ناخوانده و غیره به طور ناخواسته و بر خلاف تمایل قلبى به آن شىء یا شخص، احترام و تجلیل مىکند و لذا قبلا باید توجه کرد که برخوردهاى محترمانهاى که به گروه زنان مىشود نشات گرفته از چه دیدگاهى است؟ آیا طبیعى و بر محور شایسته سالارى است و یا غیر طبیعى و برخاسته از فشارهاى بیرونى از قبیل حیاى اجتماعى و نیاز فردى و خانوادگى
هر یک از آرا و عقاید طوایف و ملل (متمدن و غیر متمدن، مذهبى و لائیک) متضمن نوعى تضعیف و تحقیر زن بود و مشتمل بر محروم نگه داشتن زن از برخى حقوق اجتماعى بلکه تحمیل مسؤولیتهایى بیش از توان او و بالاتر از مسؤولیتهاى مردان . اکنون فرصت آن است که نگاهى به جایگاه زن در اسلام داشته باشیم:
با یک بررسى اجمالى به این نتیجه مىرسیم که این دین مبین از تمام جهات و در کل ابعاد زندگى، اعم از حالات شخصى و مقررات اجتماعى، احترام و وظایف و حقوق زنان را متناسب با شرایط و توانمندى جسمى و روحى آنان در نظر گرفته است و به بیانى دیگر; نظر به این که عواطف و احساسات (از قبیل صبر و حیا و محبت و ترس) در زنان غالب است و با توجه به ظرافت جسمى آنان ، حقوقى متناسب با این شرایط مانند تربیت، پرستارى و خانهدارى و غیره برایشان در نظر گرفته شد از طرف دیگر در مردان، نیروى تفکر، باریک بینى، عاقبت اندیشى، و خشونت، چیره است و با توجه به توانمندى و چالاکى بدنى، وظایف و تکالیف پرمشقت و جنجالى و سختبه آنان واگذار شد .
جا دارد از محورهاى گوناگون به جایگاه زن در این مکتب نجاتبخش بپردازیم:
در قرآن کریم، تعبیراتى که از زنان مىشود چه به صورت خطاب و چه به صورت غیاب، بسیار محترمانه و همانند مردان مىباشد:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» (39); «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض» (40); «قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم» (41); «و قل للمؤمنات یغضض من ابصارهن» (42); «من ذکر او انثى» (43); «و لولا رجال مؤمنون و نساء مؤمنات» (44); «و للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن» .
و در برخى موارد، به زنان توجه و عنایتى بیش از مردان شده است:
«ضرب الله مثلا للذین کفروا امراة نوح و امراة لوط» (45); «و ضرب الله مثلا للذین امنوا امراة فرعون ... و مریم ابنت عمران» (46)
در این دو آیه، دو زن، نمونه و نمادى از کل کافران و دو زن دیگر، نمونه و اسوه مردان و زنان مؤمن قرار گرفتهاند .
«یا مریم ان الله اصطفاک و طهرک واصطفاک ...» (47)
ناگفته نماند که در این آیه دو برجستگى و امتیاز براى حضرت مریم (س) ذکر شده است:
1 - جمله «اصطفاک» در خطاب به مریم همچون خطاب به پیامبر بزرگ; یعنى حضرت موسى علیه السلام است «قال یا موسى انى اصطفیتک» (48) با این تفاوت که حضرت موسى یکبار مخاطب به «اصطفاک» شد و حضرت مریم، دوبار همچنین حضرت مریم هم طراز پیامبران بزرگ علیهم السلام معرفى شده است:
«ان الله اصطفى، ادم و نوحا و ال ابراهیم» (49)
علاوه بر آن، جزء کسانى است که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مامور شد بعد از ستایش خداوند، بر آنان سلام و درود بفرستد:
«قل الحمدلله و سلام على عباده الذین اصطفى» (50)
2 - برجستگى دیگر براى حضرت مریم، جمله «طهرک» مىباشد که در کل قرآن فقط یک بار ذکر شده است آن هم درباره یک زن یعنى حضرت «مریم» (با توجه به باب تفعیل که معمولا براى تاکید مىآید و فعل ماضى متحقق الوقوع) .
آن بانوى برگزیده شده، همچون عیساى پیامبر علیهما السلام در قرآن «آیت الله» معرفى شد:
«... و جعلنا ابن مریم و امه ایة» (51)
و مریم مانند فرزندش مشمول نعمت ویژه خداوند قرار گرفت:
«اذ قال الله: یا عسى بن مریم اذکر نعمتى علیک و على والدتک» (52)
زن از نظر تصمیمگیرى درباره سرنوشت و مقدرات شخصى خود در ابعاد اجتماعى، اقتصادى و غیره همانند مردان، کاملا مستقل و خودکفا هستند . در مورد حق تحصیل و انتخاب رشته تحصیلى و مالکیت و حق ثبت اسناد و املاک و انتخاب محل سکونت و مسافرت و غیره، محدود به هیچ حد و مرزى نیست (نه اجازه پدر و نه موافقت دیگران) . و جالبتر این که شش سال، قبل از مردان، استقلال کامل خود را به دست مىآورد; یعنى دختر نه ساله (آن هم به سال قمرى) مانند پدر چهل ساله خود کاملا آزاد و مختار است و بر خلاف نظریه پدر و سایر بستگان هر نوع دخل و خرج، داد و ستد و معاوضه و هر نوع بذل و بخشش انجام دهد، صحیح، نافذ، معتبر و قابل ثبت در دفاتر رسمى استبلکه به عنوان وکالت و وصایت و قیمومیتشرعى در اموال دیگران نیز حق تصرف صحیح دارد، (البته این در صورتى است که عدم رشد وى ثابت نشده باشد و یا بنا بر قولى، علاوه بر بلوغ، رشد او ثابتشده باشد). در صورتى که پسران قبل از کامل شدن پانزده سال حق کوچکترین تصرف در اموال شخصى خود را حتى با موافقت پدر ندارند و این در صورتى است که در پیشرفتهترین کشورهاى اروپا مانند انگلیس و فرانسه در اواسط قرن بیستم به زنان بزرگسال حق ثبت، بدون نیاز به اجازه شوهر داده شد .
در هیچ یک از مقررات کلى و جزئى اصول و اعتقادات دینى، هیچ تفاوتى بین زن و مرد وجود ندارد، نه کما و نه کیفا و در هیچ مسالهاى از معتقدات دینى ما نشانى از برخورد حاکى از ضعف و عجز زنان (در باورها) سراغ نداریم .
در وظایف و دستورهاى عملى اسلام نیز هیچ اثرى از تبعیض بین زن و مرد به چشم نمىخورد . نه واجبات فردى و شخصى مانند نماز و روزه و نه فرائض اجتماعى مانند جمعه و جماعات و حج و امر به معروف . نه امور عبادى، اجتماعى، سیاسى و نه اقتصادى همچون بیع، اجاره، مضاربه، شرکت، وکالت، وصایت، ولایت (بر اموال گمشده و . .). و قیمومیت (بر صغیران و . .).
بلکه بر خلاف رسوم طوایف و ملل، وظایف سنگین اجتماعى و مسؤولیتهاى فردى زنان کمتر از مردان است مانند مسجد و نماز جمعه و جهاد ... و، نفقه دادن بر اعضاى خانواده و تحمل دیه جنایتخطاى اقربا و تکفل مهر و حضانت فرزند حتى شیر دادن به فرزند که شیرینترین نوع خدمات رسانى زنان و مادران است، به عنوان وظیفه و تکلیف نیامده بلکه اگر خود تمایل داشته باشد و بخواهد (هر چند با اجرت) نسبتبه دیگران از اولویتبرخوردار است و اگر به هر علت و سببى نخواهد نوزاد خود را شیر دهد پدر موظف و مکلف استبراى شیر دادن فرزند خود دایه انتخاب کند .
در مورد حقوق زنان چند نکته ضرورى به نظر مىرسد:
1 - آیا مساله حقوق زن، یک بعدى و تک محورى و مقایسهاى (یعنى در مقایسه با حقوق مرد) باید ملاحظه شود؟ یا همه جانبه و بر محور شایستگى ذاتى و فطرى وى به ضمیمه شرایط اجتماعى؟ به طور طبیعى، نتیجه بحثبه حسب تنوع محورها تفاوت دارد; یعنى حقوق زن در مقایسه با مرد، با توجه به همه مقررات اجتماعى، بیشترتامین شده است; زیرا اگر چه زحمت تقبل مسؤولیتهاى قضایى و نظامى و غیره با مردان است ولى نتایج مثبت اجتماعى و امنیتى آن متوجه زنان خواهد بود .
2 - وضع و تعیین حقوق اسلامى زنان به وسیله مردان نبوده و نیست تا توهم شود که جانب یک طرف بیشتر رعایتشده و یا ظلم و ستمى بر آن روا شده باشد; زیرا هر ظالم و ستمگرى به منظور نیاز و جبران کمبودى که در خود احساس مىکند، دستبه ظلم و ستم مىزند و در صورتى که واضع و در نظر گیرنده حقوق هر یک از مردان و زنان، خداوند بى نیاز مطلق باشد، پندار ظلم و تعدى و یا تضییع حقوق جمعى به نفع جمعى دیگر قابل تصور نیست .
3 - حقوقى که در نظام سعادت بخش اسلام براى تامین امنیت جان و مال و حیثیت اجتماعى زنان در نظر گرفته شده، کاملا هماهنگ و همسان مردان است:
«للرجال نصیب مما اکتسبوا و للنساء نصیب مما اکتسبن» (53); «للرجال نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون و للنساء نصیب مما ترک الوالدان و الاقربون» (54); «و لولا رجال مؤمنون و نساء مؤمنات» (55); «لا یسخر قوم من قوم ... و لا نساء من نساء ...» (56)
4 - با توجه به مطالب یاد شده، در هر موردى که تفاوتى بین مقررات مربوط به زنان و مردان به نظر رسد، باید مطمئن بود که این تفاوت نشات گرفته از شرایط طبیعى ویژه هر یک از دو جنس است نه این که با داشتن شرایط مساوى و برابر، حقوق نابرابر براى آنان در نظر گرفته شده باشد .
به عبارت دیگر، اگر زنان غربى همواره به دنبال احقاق حقوق تضییع شده خود باشند حق دارند; زیرا نه دین مسیحیت، حقوق آنان را تامین کرده نه قوانین و آداب و رسوم غرب; اما چنین زحمتى از دوش زنان مسلمان برداشته شده; چرا که سیستم حقوقى اسلام، تمام نیازهاى فطرى، جسمى، روانى و ... او را برآورده کرده است .
در خاتمه مناسب مىدانیم جملاتى از «آنى رود» نویسنده شهیر انگلیسى که بیانگر آرزوى قلبى یک زن غربى است نقل کنیم . وى گوید:
«اگر دختران ما در خانهها به نام کارگر یا شبیه به آن به منظور تامین درآمد مالى به جاى کارخانهها مشغول کار و کارگرى شوند، آسانتر و بى درد سرتر است از اشتغال در کارگاههایى که دختران ما را دچار آلودگىهایى مىکنند که تا ابد رونق زندگى آنان زدوده مىشود; زیرا در خانهها سروکارشان با زنان صاحب خانه است .
و اى کاش کشور ما (کشورهاى غربى) همچون کشورهاى اسلامى مىبود که خدمتگزاران با پوشش وقار و عفت، آسودهترین زندگى را دارند و همچون خانهخدایان با آنان رفتار مىشود و هیچ گرد نگرانى بر دامن آنان ننشیند . آرى، ننگ استبراى کشور انگلستان که دخترانش نمونه رذالتباشند در اثر آمیختگى با مردان . چه مىشود ما را که سعى نمىکنیم وظایف و مسؤولیت زنان ما هماهنگ با فطرت و طبیعت آنان باشد; یعنى همان خانهنشینى و واگذارى کارهاى مردان به مردان به منظور تضمین شرافت زنان .» (57)
نویسنده : محمد فاضل
پی نوشت:
38) ر . ک .: افق حوزه، ش 22، ص 4 .
۳۹) توبه/7 .
40) توبه/67 .
41) نور/30 .
42) نور/31 .
3943) آل عمران/195 .
44) فتح/25 .
45) تحریم/10 .
46) تحریم/12 - 11 .
47) آل عمران/42 .
48) اعراف/144 .
49) آل عمران/33 .
50) نمل/59 .
51) مؤمنون/50 .
52) مائده/110 .
53) نساء/32 .
54) نساء/7 .
55) فتح/25 .
56) حجرات/11 .
57) مریم نور الدین فضل الله، پیشین، ص 45 .