مهاجرت به کانادا

من برای آزاد اندیشیدن و آزاد زیستن با الهام از آیه مهاجرت در قرآن کریم تصمیم به مهاجرت گرفتم.

مهاجرت به کانادا

من برای آزاد اندیشیدن و آزاد زیستن با الهام از آیه مهاجرت در قرآن کریم تصمیم به مهاجرت گرفتم.

ماجرای اداره ما و حق کشی ها

چندین سال پیش یکی از مدیران سازمان انتقال گرفت به شهری دیگر و شرکتی که جندین برابر اینجا برایش درآمد داشت . قبل از رفتنش روزی گذرش به اتاق من افتاد و جون در مقام مدیر نبود راحت تر می توانست حرف بزند. پرسیدم فلانی حالا که مدیر نیستید میشه به من بگوئید سازمان مشکلش با من چیه؟ چرا اجازه دادن پست به من نمی دهند؟ چرا همیشه برخلاف افراد ناشایست ترفیع نمی گیرم؟ (اینا را با اعتماد به نفس کامل و اطمینان پرسیدم) گفت ببین خانم بعضی ها در این سازمان جلو اسمشان تیک خورده از جمله شما. افرادی که تیک خورده هیچ امتیازی نمی گیرند و همینقدر در جای خودشان ثابتند. گفتم : نمی فهمم تیک خورده یعنی چه؟ باور کنید بعد از سالها کار کردن اولین بار بود چنین حرفی را می شنیدم . گفت شما همراه با فلان رئیس سازمان به اینجا آمده اید و چون ایشان اصلاح طلب بودند و مسئولین هم با ایشان دشمن هر کسی که در خط وی بوده تیک دار شده .گفتم ببنید از شانس بد من زمانی که سازمان آکهی استخدام داد و من رفتم تهران در آزمون شرکت کردم قبول شدم مراحل گزینش را گذراندم هنوز این بنده خدا نیامده بود. زمان انعقاد قرارداد مواجه شد با آمدن ایشان و این چه ربطی به من دارد. گفت مگر شما طرفدار آیت الله ....نیستید؟ مگر در نماز جماعت های ایشان شرکت نمی کنید؟ هزار و یک مگر دیگر . تازه فهمیدم که مسجد با مسجد هم فرق دارد. امام جماعت با امام جماعت فرق دارد و من ندانسته و ناآگاه تیک دار شدم. هنوز برایم جای سوال بود و خواستم بگویم خوب در صدا و سیما اعلام کنند فلان مسجد و فلان آیت اله در خط ما نیستند هر کسی آنجا برود مورد غصب واقع میشود تا لااقل مردم اگاه باشند که گفت ببین این سازمان اگر بخواهد به کسی امتیازی بدهد و نتواند با او تبانی میکند یکی از افراد مورد اعتماد را بیاور و ما امتیاز را به او میدهیم و شما خودت هر جوری با او قرار گذاشته ای امتیاز را تقسیم کن. گفت و از اتاقم رفت بیرون . باور کنید هنوز شاخ در آورده ام. تا اینکه چند روز پیش تصمیم گرفتم بعد از ۱۹ سال کار کردن یک بار هم شده دنبال حقم بروم. با حکم رسمی به دفتر معاون پشتیبانی رفتم. بعد از سلام و احوالپرسی گفتم قرار بود پست کارشناسی به من بدهید اما بازم با حکم جدید خبری نشده. گفت هیچ پستی نیست که به مدرک شما بخورد. گفتم اولا آخرین پستی که در پرونده من ثبت شده کارشناس فنی اقتصادی پروژه ها بوده چرا عوضش کردید هم در واحد فنی کار میکنم هم رشته ام مدیریت اداری و مالی است. (مدیریت دولتی) گفت نه خانم این رشته به این پست نمی خورد. گفتم به مدرک دیپلم خیاطی و دیپلم خانه داری پستهای کارشناسی ارشد میخورد به من نمیخورد؟ به آنها مدیر شدن میخورد به من نمیخورد؟ گفت آنها از قبل بوده اند. گفتم خوبه در این مملکت که قانونی وجود ندارد . پرسید در دوران خدمت من در این پست معاونت یک نفر را پیدا کن که مدرکش با پستش فرق داشته باشد. چندین بار جمله را در دهانم چرخاندم بگویم خود شما مدرکتان لیسانس کامپیوتر است و پست مدرک مدیریت دولتی را اشغال کرده اید و چون هیچی از مدیریت سرتان نمیشود اداره را به لجن کشیده اید اما حرفم را خوردم هم احترام بزرگتر بودنشان و هم احترام معاون بودنشان گذاشتم و حرفی نزدم. گفت چقدر پیگیری کردیم تا حکم رسمی شدن شما را زدیم . گفتم اولا شما این کار را نکردید. سال ۸۴ مجوز رسمی شدن من به سازمان ارسال شده بوده که این سازمان آن را بایگانی کرده و اینم خودم از پارسال پیگیری کردم تا حالا که حکم من زده شد. گفت اگر توانستی چنین ادعایی را ثابت کنی من خودم از چهار سال پیش تا حالا احکام شما را میزنم . گفتم مشکلی نیست رفتم اتاقم و تمام شماره نامه هایی را که از چهارسال پیش تاکنون در این خصوص برایشان نامه آمده بود از رای دیوان عدالت اداری گرفته تا نامه اداری وزارتخانه و مجوز گزیبش وزارتخانه را برایش آوردم و به مسئول دفترش دادم. گفتم از قول من به ایشان بگوئید میدانم هیچ کاری نمی کنید اما بخدا قسم اگر در این مملکت قانون وجود داشت پستهای  ۸۰ درصد کارمندان این سازمان جابجا میشد و کسی که شایسته بود جای شما قرار میگرفت . نه شما با مهندسی کامپیوتر بشوید معاون پشتیبانی ، طرف با مدرک دیپلم خانه داری بشود مدیر اداری و فردی دیگر با مدرک ادبیات فارسی کار یک مهندس عمران را انجام دهد. ما که داریم ترک جلای وطن می کنیم اما امیدوارم روزی در این مملکت عدل برقرار شود و هر کسی جای خودش باشد.(

پ. ن۱.مطمئنم این نامه ها هم به بایگانی زباله دانی انداخته شد اما من بازم کپی آنها را دارم)

پ.ن۲. حالا که دیگه نور علی نور است رای دادن به موسوی هم شده گناه کبیره و اگر دیگر حرفی بزنی عین پست کاکو شیرازی آفای جهاندیده میشویم که نوشته دستور دادند طلبه های آیت اله سید علی محمد دستغیب را از ادارات و مساجد اخراج کنند. خدا به خیر کند.

نظرات 2 + ارسال نظر
من دوشنبه 18 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:07 ب.ظ http://loolz.blogsky.com

سلام دوست عزیز
وبلاگ جالبی داری
اگه خواستی هر روز ۵ دقیقه بی دلیل بخندی به وبلاگ ما سر بزن
خوشحال می شم

رضا سه‌شنبه 19 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:46 ق.ظ

ااا پس بگو من الان ۱۸ ساله قراردادی هستم و با مدرک مرتبط در کار خودم هستم اما هر دفعه میگن برای شغل شما پست سازمانی نداریم که رسمی تون کنیم! اما رئیسم فوق دیپلم پرستاری با ۵ سال سابقه کار در پست فوق لیسانس معماری است که پارسال رسمی شد!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد