دیروز بالاخره بعد از مدتها با دفتر وکیلمان در کانادا تماس گرفتیم و خانمی که مسئول پرونده ما بود را یافتیم(آخه پول را که می گیرند گم میشوند و باید یک سال دنبالشان بگردی) خدا رو شکر باهام خوب حرف زد. بعد از یک ربع صغرا کبرا چیدن گفت:" ببنید عزیزم اداره مهاجرت کانادا روی برگهای امنیتی یا به قول خودش(سکیورتی ) خیلی دقیق است. روی بعضی از متقاضیان دقیق میشوند و بیشتر طول میکشد. از همه جا استعلام می کنند تا وقتی نتیجه قطعی را بگیرند. بین ۹ ماه تا یکسال طول میکشد تا مدیکال ارسال بشود انشا الله در این سه ماه آینده منتظر باشید اگر نیامد ما فاکس می زنیم و پیگیری می کنیم" این بود جواب ایشان . وقتی من پرسیدم با صحبت با دوستان متقاضی بعضی ها بعد از ۴ ماه از تکمیل پرونده تازه بعد از ما هم فایل نامبر گرفتند چطوری مدیکال آمده حدود یک ماه بعدش هم ویزاشون آماده شده؟ همان پاسخ قبلی را داد و گفت دو هفته تا سه هفته دیگر باز با ایشان تماس بگیریم و پیگیری کنیم. با این اوصاف دیشب با آقای همسر نشستیم و کلاهمان را غازی کردیم که چه بکنیم که از این بلاتکلیفی بیرون بیائیم؟ خب حداقل را سه ماه گذاشتیم یعنی حدود دی ماه ، در زمستان هم که تورنتو یخبندان است بایستی در خانه بنشینیم و از جیب مبارک ماهیانه با بررسی ها ۲ تا ۳ میلیون هزینه کنیم. با توجه به اینکه آقای همسر پزشک هستند و برای کار پزشکی ۴ تا امتحان سه تا کتبی یکی عملی باید بدهند (چون آنجا به جان مردم خیلی اهمیت می دهند به همین راحتی تا پزشک را تائید نکنند اجازه کار نمی دهند) و مدت یک سال هم سه تا امتحان اول طول میکشد و این سه امتحان هم میشود در خارج از کانادا گذراند ( دبی - اوکراین - مالزی - کویت و.... بجز ایران) عاقلانه است بی خیال رفتن امسال شویم و سر فرصت منتظر مدیکال و برنامه های تعطیل شده را ادامه دهیم( شروع دوباره مطب و کارهایی را که تعطیل کرده بودیم و در صدد فروش وسائل خانه بودیم) دست به ترکیب خانه نزنیم چنانچه مدیکال ما در چند ماه آینده آمد و بعدش هم ویزا چون از تاریخ ویزا هشت ماه فرصت داریم خود را معرفی نمائیم بعد از سال یعنی اردیبهشت به بعد که بهترین وقت هوای تورنتو است برای دو ماه برویم کارهای لندینگ را انجام دهیم و برگردیم ایران و هم برنامه هامون را ردیف کنیم ، هم دوران کاری من سرو سامان داده شود هم آقای شوهر بجای هزینه به دلار (در کانادا بدون اینکه مجوز کار تا نتیجه امتحانات داشته باشد ) در همینجا به دبی برود در مقطع چند ماهه سه امتحان را بدهد و امتحان عملی را بگذارد برای کانادا تا زمان رفتن به کانادا استرس کمتری داشته باشیم و پشیمان نشویم . حساب کردیم اگر قرار بر این باشد که یک سال در کانادا معطل بمانیم برای امتحانات ماهی ۳۰۰۰ دلار خرج داشته باشیم میشود ۳۶ میلیون تومان در یک سال فکر نمی کنم عاقلانه باشد برویم در همینجا می مانیم حقوق و درآمدمان هم داریم و امتحانات را میدهند با خیال راحت یک سال دیگر به کانادا می رویم با عنایت به اینکه برای سیتی زن شدن در کانادا از ۵ سال نیاز است ۲ سال بصورت ممتد یا منقطع در کانادا باشیم هیچ مشکلی برای ما بوجود نخواهد آمد. فعلا این نتیجه ۴ ساعت صحبت و گفتگو با آقای شوهر برای برنامه آینده ما بود .
پ . ن . چون مدرک من مدیریت است و خانمها هم مدیران ریزبین و دقیقی هستند آقای همسر همیشه با مشورت با من آخرش به پیشنهاد خود من میرسد و نتیجه خوب هم می گیرد(دال بر خودستایی نکنید)
یه بار حضرت عیسی(ع) به خدا گفت:آیا بنده ای روی زمین تو هست که بیشتر از من دوستش داشته باشی؟خدا گفت:بله.
عیسی تعجب کرد.آدرسش رو پرسید تا بره سراغش و بفهمه چرا خدا اونو بیشتر دوست داره.
خدا گفت،پیرزنی در دور افتاده ترین روستای شهر،در یک خرابه.
وقتی عیسی به محل مورد نظر رسید،پیرزن گفت سلام بر پیامبر خدا!!!!!!! عیسی گفت:تو از کجا می دونستی که من کیم؟ پیرزن گفت همون کسی که به تو گفت بیائی اینجا به من گفت که تو میائی.
عیسی گفت:چرا خدا تو رو بیشتر از من دوست داره؟
پیرزن گفت آخه ببین همه دو تا پا دارن،من شلم، ببین خدا چقدر منو دوست داره که من رو از همه متفاوت آفریده.تازه همه چشم دارن و دنیا رو می بینن،ولی همین طوری که می بینی من کورم،دیگه مطمئنم که با همه خلائق خدا یه فرقی دارم.همه لااقل یه زیبائی تو چهره شون دارن،که وقتی به چهره شون نگاه می کنی حالت بد نشه،من ولی جذامی هستم.دیگه رد خور نداره که خدا منو خیلی دوست داشته که این همه منو متفاوت آفریده.
من خدائی رو که این همه به من لطف داشته از صمیم قلب دوست دارم.اون به من به یه چشم دیگه نگاه می کنه........
روی ایوان خانه دراز کشیده بودم و به آسمان نگاه میکردم. آسمانی پر ستاره و کهکشان راه شیری که زمین ما هم در آن مستقر است . به صور فلکی و به در کنار هم زندگی کردن هزاران هزار و ملیونها ستاره بدون اینکه به حریم هم تجاوز کنند. جوانتر که بودم وقتی به آسمان نگاه میکردم می گفتم کدامیک از این ستاره ها ستاره بخت من است؟ دوستی روزی گفت در هفت آسمان یک ستاره ندارم. آن روزها معنی این جمله را نمی فهمیدم اما امروز می فهمم. همینطور که دراز کشیده و نگاه به آسمان زیبای پاییزی می کردم هزار و یک فکر به ذهنم خطور کرد. مرا به سالیان دور برد و به آینده ای دورتر. دیدم چقدر ذهن راحت می تواند پرواز کند. نه از کسی مجوز پرواز میخواهد ، نه ویزایی ، نه تست پزشکی ، نه گزینشی و هزاران نه دیگری که در زندگی خاکی ما وجود دارد. دیدم ذهن خیلی راحت میتواند هم خوب فکر کند هم بد ، هم خوب تصمیم گیرد هم بد. دیدم ذهن میتواند سرنوشت خود را عوض کند میتواند عاقلانه بیندیشد میتواند به عرش اعلی برود به خود گفتم چرا نباید برود؟ چرا وقتی می توانیم خوب باشیم وقتی میتوانیم چون این ستارگان در کنار هم با صلح و آرامش زندگی کنیم همش با هم سر دعوا داریم. چرا وقتی میتوانیم به هم عشق هدیه کنیم تنفر ایجاد می کنیم؟ چرا وقتی میتوانیم چون این ستارگان جهانی را روشنی بخشیم به تباهی و سیاهی فکر می کنیم. دیدم ستارگان بی آزارند ستارگان تنها نفعشان را به ما می رسانند ستارگان بی منت کار می کنند ستارگان هر کدام متعلق به یکی است . ما باید بدنبال سرنوشت خود باشیم ما باید خود سرنوشت خود را بسازیم بدون اینکه شکستهای ناشی از ندانم کاری را به گردن این و آن بیاندازیم. قدم اول را برداریم بقیه خود به خود می آید. در عالم ما آدمیان قدم اول عشق است بیائیم عاشق هم باشیم آنوقت می بینیم که همه خوبیها می آید . با صدای زنگ ساعت نماز صبح بیدار شدم دیدم همراه با ستارگان بخواب رفته بودم و هزار دنیای زیبا را در خواب دیدم .
قرآن در زمینه هجرت می فرماید: «ان الذین توفیهم الملائکة ظالمی انفسهم قالوا فیم کنتم قالوا کنا مستضعفین فی الارض قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها» (نساء/97).
گروهی هستند که وقتی فرشتگان الهی می آیند برای قبض روح اینها، وضع اینها را و به اصطلاح امروز پرونده اینها را خیلی خراب می بینند. به اینها می گویند شما در چه وضعی بسر می بردید، چرا اینچنین؟ چرا اینقدر سیاه و تاریک؟!
آنها از این عذرهائی که در دنیا برای انسانها ذکر می کنند و به خیال خودشان عذر هست می آورند: «کنا مستعفین فی الارض»؛ ما یک مردم بیچاره دست نارسی بودیم، در یک گوشه زمین افتاده بودیم، ما که دستمان به علم نمی رسید، به عالم نمی رسید، به معلم نمی رسید. ما چه می دانستیم اسلام چیست، حقیقت چیست، کسی به ما چیزی نمی گفت، ما یک جائی بودیم که دستمان به چیزی نمی رسید، محیط ما فاسد بود، محیط ما مساعد نبود.
آیا فرشتگان این عذر را قبول می کنند و می گویند خوب بسیار خوب پس شما معذورید، خدا هم شما را عذاب نخواهد کرد؟ آیامی گویند اینکه محیط شما فاسد بوده تقصیر شما نبوده؟ نه، آنها به ایشان می گویند: اینکه محیط شما فاسد بوده تقصیر شما نبوده؟
نه، آنها به ایشان می گویند: «قالوا الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها»؟ زمین خدا فراخ نبود؟ شما را بسته بودند به همین سرزمین فاسد و همین محیط فاسد؟ آیا همه جای دنیا مانند همین محیط شما بود؟ یا بود در دنیا جائی که اگر شما به آنجا هجرت و مسافرت و کوچ می کردید، محیط صد در صد مساعد بود، چرا این کار را نکردید؟
الم تکن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها؟ آیا زمین خدا فراخ نبود؟ آیا نمی توانستید هجرت کنید؟ این محیط فاسد، محیط دیگر! چرا به محیط دیگر نرفتید؟
این است که در اسلام بطور کلی هجرت کردن، یعنی خانه و لانه و زندگی را رها کردن، وطن را رها کردن و به جائی رفتن که در آنجا ایمان نجات پیدا کند، یک مسئله اساسی است و حکمش هم برای همیشه باقی است، منسوخ نشده و اختصاص به مهاجرین صدر اول ندارد.
هجرت باید هجرت فی سبیل الله باشد. یعنی هجرت مسافرت ظاهری با سلوک الی الله هر دو توأم باشد. هم مهاجر باشد و هم عارف سالک. هر دو را اسلام با هم می خواهد.
این آیه، هر دو را با یکدیگر ذکر می کند: «و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله و رسوله» یعنی در آن واحد دو هجرت بکند: هجرت جسمی و هجرت روحی. جسمش از شهری به شهر دیگری منتقل بشود و روحش از مرحله انانیت و منیت به مرحله اخلاص ترقی کند و بالا برود.
اینچنین مهاجری را قرآن می گوید: فقد وقع اجره علی الله. یک تعبیر خیلی عالی است: اجر این را دیگر از خدا بخواهید، عهده دار اجر این، خداست. این تعبیر که عهده دار اجر این خداست، یعنی مطلب بالاتر از این حرفهاست که بتوانید تصور کنید اجر چنین مهاجری چه خواهد بود.